responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : BOK29721 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 135
لباس را به سر و صورت خود مى‌اندازم به خاطر شرمى كه از ملكين همراه خود دارم. بعضى مى‌گويند: پوشاندن سر و صورت به خاطر اين است كه ذرات متصاعد به منافذ بدن نفوذ نكند، امّا جنبهء معنوى قضيه براى پيغمبر (ص) مهمتر است كه از دو ملكى كه همراه اوست، حيا دارند تا چه رسد به ذات باريتعالى. اين يك درس مهمّ است كه انسان خوب است حيا داشته باشد.

52 - آرزوى بهشت‌

يا اَباذَرْ! أَتُحِبُّ اَنْ تَدْخُلَ الْجَنَّةَ قُلْتُ نَعَمْ فَداكَ اَبى وَ اُمّى قالَ فَاَقصر مِنَ الْاَمَلِ وَاجْعَلِ الْمَوْتَ نَصْبَ عَيْنَيْكَ. اى اباذر! آيا دوست دارى به بهشت بروى؟ عرض كردم: آرى يا رسول الله پدر و مادرم به فدايت باد. فرمود: آرزوهايت را كم و كوتاه كن و مرگ را جلو چشمت قرار بده. اگر انسان مرگ را جلوى چشم خود مجسّم كند، خيلى از گناهان كم مى‌شود. كسى كه گناه مى‌كند، آن هنگام توجّهى به مرگ ندارد و غافل محض است، در غير اين صورت اگر به ياد مرگ باشد، از حالت سرمستى گناه بيرون مى‌آيد. اگر حضرت عزرائيل بفرمايد: آيا حاضرى برويم؟ اگر گفتنى: آماده‌ام، خوش به سعادتت ـ
نام کتاب : BOK29721 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 135
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست