responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : BOK29721 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 190
احوالپرسى تا نگاهشان به من افتاد، فرمودند: امروز درس تعطيل است؛ برويد به كارهايتان برسيد. طلبه‌ها رفتند و من كه خواستم بروم، آقا فرمودند: زير پتو پول هست بردار و برو حمام و غسل كن. خواهش مى‌كنم با اين وضع هيچگاه به درس نيائيد. من جا خوردم كه آقا از كجا فهميده است؟ در تاريخ اين‌گونه حالات بزرگان بسيار به ثبت رسيده است شخصى دكاندار بود و براى يكى از بزرگان دينى نان آورد. آن شخصت بزرگ به ايشان فرمودند: مشهدى جواد هر وقت نان آوردى، با حال جنابت نياور. مشهدى جواد گفت: تصميم گرفتم كه آقا را امتحان كنم روزى عمداً غسل نكردم و مجدداً با جمعيت به محضر آقا رفتيم. به محض اينكه آقا تشريف آوردند، آهسته به من فرمودند: مشهدى جواد چرا نرفتى غسل كنى؟ باز شيطان تو را گول زد و خواستى مرا امتحان كنى؟ من خجالت كشيدم و فهميدم كه مسأله اتفاقى نيست. اى عزيزان! بيائيد خودمان را اصلاح كنيم. با سستى در اعمال و عدم توجه به خدا نمى‌توان فيض برد. كارهايتان را براى خدا خالص كنيد. روزى مرحوم آية الله بروجردى رَحمَهُ‌الله اندرونى منزل نشسته بودند و آقايان در محضر ايشان بودند. هريك از آنها به آقا چيزى گفتند. يكى گفت: خوش به سعادت شما، چه آثار با بركتى از خود به جاى گذاشتيد. ديگرى گفت: شما مرجع تقليد هستيد و جايتان در بهشت است. يكى مسجد اعظم را نام برد. و آقا هم‌چنان ساكت بود و بعد
نام کتاب : BOK29721 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 190
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست