نام کتاب : BOK29721 نویسنده : 0 جلد : 1 صفحه : 261
دربارهء او نقل شده كه اخلاقش به گونهاى بود كه عبا را معمولاً روى سرش مىانداخت و اگر قصد خريد چيزى را داشت همانند مردم در نوبت مىايستاد. اگر مىفهميدند آقا آمده تصميم مىگرفتند بدون نوبت آقا را راهى كنند لكن مىفرمود: ابداً نمىپذيرم و من هم به نوبت مىگيرم. اين مرد آنقدر بزرگوار بود كه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى رَحمَهُالله روى ايشان خيلى عنايت داشت. روزى براى حاج شيخ عبدالكريم از اراك استفتائى آمده بود. ايشان جواب آنرا نوشت. آنگاه حاج شيخ ابوالقاسم به خدمت آشيخ عبدالكريم رسيد. ايشان او را احترام فراوان گذاشت. حاج شيخ عبدالكريم با ايشان مسأله استفتاء را مطرح كرد. وقتى ديد كه جواب حاج شيخ ابوالقاسم درست است، حاج شيخ عليشاه را فرا خواند و فرمود: اگر جواب استفتاء را ارسال نكردهايد، آنرا بياوريد. ورقه را آوردند و حاج شيخ عبدالكريم جواب را عوض كرد و پاسخ حاج شيخ ابوالقاسم را نوشت. خوش به سعادت اين مرد ملا و متواضع كه بر نفسش غلبه كرد.
عزيزان روحانى! خودتان را در دارالعلم امام صادق (ع) تربيت كنيد تا در ميان جامعه مؤثر باشيد.
يا اَباذَرْ! مَنْ جَرَّ ثَوبَهُ خُيَلاءَ لاْ ينْظُرُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ اِلَيْهِ يوْمَ الْقِيامَةِ.
اى ابوذر! هر كس لباس خود را از روى كبر و تكبر بكشاند،
نام کتاب : BOK29721 نویسنده : 0 جلد : 1 صفحه : 261