نام کتاب : BOK36845 نویسنده : 0 جلد : 1 صفحه : 123
بگذاريم؟ نمىخواهيم مردم بفهمند كه مال داريم. گفتم: زير سرت مىگذارى كه خودت بفهمى مال دارى؟ آنقدر نظرشان تنگ است كه مبادا كسى بفهمد و به چشمى نگاه كند يا توقّعى داشته باشد.
خدا مىفرمايد مال دنيا را براى اين كارها درست نكرده ام. خدا اين مال دنيا را براى شما درست كرده است كه ارتباطات زياد شود. مَثَل مال دنيا با ما، مَثَل ملات آجر در ساختمان است. اگر آجر را روى آجر بگذاريد زمين مىريزد. ديوار حتماً بايد ملات از گل، آهك، سيمان و امثال اينها داشته باشد كه دو تا آجر را با هم مرتبط كند و نريزد و ساختمان بوجود بيايد. خدا مال را داده است تا بين انسان ها ارتباط برقرار شود و ما با هم رابطه پيدا كنيم نه اينكه در بانك ذخيره كنى. اين چه فكرى است كه گاهى در جامعه ما حاكم مىشود. اين طرز فكر در روايات ما بسيار مذمّت شده است. حضرت(ع) به غالب بن صعصعه فرمود بهترين راه براى مال همين است. فداى سرت كه از بين رفته است.
بعد اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «مَنْ هَذَا الغُلامُ مَعَكَ؟» اين پسر كه همراه تو است، كيست؟ «قالَ: هَذَا اِبْنِى» عرض كرد: اين پسر من است. «قَالَ(ع): ما إسْمُهُ؟» حضرت(ع) فرمود: اسمش چيست؟ امام(ع) اسمش را مىدانست ولى روش ائمّه(عليهما السلام) ما، روش جارى بين مردم بود و نمىخواستند هميشه از علم الهى خود استفاده كنند. «قالَ: هَمّامُ» گفت: اسمش را همّام گذاشته ام. بعد غالب بن صعصعه براى اينكه بيان كند پسرش داراى مقام و مرتبه اى است گفت: «وَ لَقَدْ رَوَيْتُهُ الشِّعْرَ يَا أمِيرَالْمُؤْمِنِينَ وَ كَلامَ الْعَرَبِ، يُوشَكُ اَن يَكُونَ شاعِرًا مَجِيدًا» من او را از شعر سيراب كرده ام. آنقدر شعر و كلام عرب به او ياد دادم كه اميد است از شعراى بزرگ بشود. همينطور هم شد. آن پسر همان فرزدق، شاعر معروف است.
«فَقالَ(ع): لَو اَقْرَئْتَهُ القُرْآنَ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ» امام(ع) به او فرمود: اگر به او قرآن ياد داده بودى بهتر بود. منظورم اين جمله آخر است. آقايان روحانى، ماه رمضان در پيش
نام کتاب : BOK36845 نویسنده : 0 جلد : 1 صفحه : 123