responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 1  صفحه : 537

آتش) خوانده اند. زمانی که مأمون بر ابوالسرایا پیروز شد و سر او را به نزد مأمون فرستادند، زید نیز در بصره به محاصره درآمد. زید امان خواست و به بغداد فرستاده شد تا این که در روزگار مستعین، دار فانی را وداع گفت.[1]

غزال

یحیی بن حکم بکری منسوب به بکر بن وائل، چون در کودکی زیباروی بود، او را غزال (آهو) خوانده اند. او در شهر «جیّان» زاده شد و در «کوردوبا» زیست و با چهار تن از حکام اموی معاصر بود. او از نزدیکان حکام و فرمان روایان بود و در مسائل مهم سیاسی طرف مشورت قرار می گرفت. وی به عنوان سفیر به دربار شاهان اعزام می شد. ابن حیان، در کتاب المقتبس درباره وی چنین می گوید: «غزال، حکیم، شاعر و طالع بین اندلس بود و از فن و شیوه پرورش اسب نیز اطلاع بسیار داشت. در کنار تمامی این ها از دانش فلسفه و ریاضیات حظی وافر داشت. علاوه بر تمامی خصوصیات یاد شده، او از برجسته ترین شاعران عصر خویش بود.» عبدالرحمان بن حکم ، حاکم اندلس، او را به سبب هجو گزنده اش نسبت به «زریاب» تبعید کرد و او ناچار روانه عراق شد. بعدها در حالی که از می خواری دست کشیده و زاهد شده بود، به اندلس بازگشت. او ارجوزه ای (قصیده ای در بحر رجز) درباره فتح اندلس سرود. گویند: حیاتی طولانی داشت و عمرش به یک صد سال رسید.[2]

فضل بن مروان

فضل بن مروان بن ماسرجس، وزیر مأمون که پس از مرگ مأمون برای معتصم که آن زمان همراه مأمون در روم بود، بیعت گرفت. معتصم نیز فضل بن مروان را به وزارت برگزید و به او خلعت عطا کرد و امور مملکتی را به وی واگذاشت. فضل در اصل مسیحی بود و از دانش بهره چندانی نبرده بود; ولی آگاهی کاملی در خدمت به خلفا داشت چندی بعد، معتصم بر او خشم گرفت و او را به زندان انداخت ; ولی پس از چندی او را آزاد کرد. فضل به خدمت عده ای از خلفا درآمد و در هشتاد و چند سالگی درگذشت. او دیوانی مربوط به نامه ها و کتابی در مورد قضایا و مشاهدات خود دارد.[3]

یحیی بن عمر طالبی

ابوحسین، یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب بود. مادر ابوالحسن، فاطمه دختر حسین بن عبدالله بود که از نوادگان جعفربن ابی طالب محسوب می شد. وی از اهل بیت وستم ناپذیر و مبارز بود. او در سال 235 ق در ایام متوکل خروج کرد و به همراهی گروهی رهسپار خراسان شد. ولی عبدالله بن طاهر او را به بغداد بازگرداند. متوکل دستورداد تا او را پس از ضربوشتم زندانی کنند. اما چندی بعد او را از زندان آزاد ساخت.

وی مدتی در بغداد اقامت داشت و در زمان حکومت «مستعین بالله» خلیفه عباسی به کوفه رفت. این قضیه در زمان جانشینی « مستعین» پس از مرگ برادرش منتصر بالله و پس از سال 248 ق اتفاق افتاد. یحیی، با جمع آوری گروهی از اعراب شبانه وارد کوفه شد. او آن چه که در بیت المال وجود داشت، تصاحب کرد و درِ زندان ها را گشود و تمامی زندانیان را آزاد ساخت. او مردم را به «رضی من آل محمد» (دعوت به سوی فردی از آل محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) که مورد رضا و توافق مسلمانان باشد) فراخواند. مردم با او بیعت کردند و او توانست پس از اخراج نماینده خلیفه از کوفه بر شهر سلطه یابد و در «فلّوجه» اردو زند. لشکریان خلیفه به سمت او به حرکت درآمدند و با وی به کارزار پرداختند. اما در این جنگ یحیی بر آنها پیروز شد. رفته رفته کار او بالا گرفت و قدرت یافت. از این رو، لشکر دیگری از سوی محمد بن عبدالله بن طاهر ، امیر بغداد به فرماندهی حسین بن اسماعیل به سمت او روانه شد. دو لشکر در منطقه «شاهی» در نزدیکی کوفه درگیر شدند. در نتیجه نیروهای یحیی پراکنده گشتند. و او با تعداد معدودی در صحنه جنگ باقی ماند ولی اسب، او را بر زمین افکند و یحیی به قتل رسید و سر از تنش جدا کرده، برای مستعین فرستادند. یحیی فردی نیکوسیرت و متدین بود و از لحاظ جسمانی بازوان نیرومندی داشت به طوری که هرگاه بر غلامان خشم می گرفت، میله ای آهنین دور گردنشان می پیچید، به گونه ای که کسی جز او توانایی آن را نداشت که آن میله را باز کند. شاعران زیادی از جمله ابن رومی در رثای او شعر گفته اند. گروهی از جارودیه بر این عقیده اند که یحیی بن عمر نمرده است. آنان کشته شدن او را نپذیرفتند و او را زنده می پنداشتند.[4]

پی نوشت ها



[1] . یک شنبه اول محرم سال 250 = 13 فوریه سال 864 ; دوشنبه 29 ذی القعده سال 250 = اول ژانویه سال 865 .


[2] . الاعلام زرکلی، ج 1، ص 12 ; النجوم الزاهره، ج 3، ص 83 ـ 84 ; بروکلمان ، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص 262.


[3] . العبر، ج 1، ص 457.


[4] . الاعلام زرکلی، ج 2، ص 160 ; الولاة والقضاة، ص 467 502 ; تاریخ بغداد، ج 8 ، ص 216 ; تذکرة الحفّاظ، ج 2، ص 514 ; العبر، ج 1، ص 455 ; تهذیب التهذیب، ج 2، ص 156 ; حسن المحاضره، ج 1، ص 208 ; وفیات الاعیان، ج 2، ص 56.

[ 5 ] . الأغانی، ج32، ص95 ; معجم الادباء، ج3، ص231 ; الاعلام،ج 2، ص241.

[ 6 ] . الأغانی، ج 7، ص 146 ; تاریخ بغداد، ج 8 ، ص 54 ; معجم الادباء، ج 9، ص 5 ; شذرات الذهب، ج 2، ص 123 ; وفیات الاعیان، ج 2، ص 162 ; زیدان،تاریخ آداب اللغة العربیة، ج 2، ص 91 ; فرّوخ، تاریخ الأدب العربی، ج 2، ص 297.

[ 7 ] . الاعلام زرکلی، ج 2، ص 304.

[ 8 ] . الاعلام زرکلی، ج 3، ص 94 ; البیان المغرب، ج 1، ص 113 ; تاریخ ابن اثیر، ج 6، ص 520 ; دائرة المعارف الاسلامیه، ماده «زیادة الله بن اغلب» ; ابن خلدون، ج 4، ص 201.

[ 9 ] . الاعلام زرکلی، ج 3، ص 102 ; تاریخ طبری، ج 8 ، ص 535 ; تاریخ ابن اثیر، ج 6، ص 104 و 105.

[ 10 ] . المطرب من أشعار اهل المغرب، ص 133 ; بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ج 2، ص 104 ; تاریخ الفکر الاندلسی، ص 55 ; قنفح الطیب، ج 3، ص 21 29 ; وازیلیف، الروم والعرب، ص 165.

[ 11 ] . الاعلام زرکلی، ج 5، ص 358 ; وفیات الاعیان، ج 4، ص 45 ; شذرات الذهب، ج 2، ص 122 ; اعتاب الکتّاب، ص 130.

[ 12 ] . الاعلام زرکلی، ج 9، ص 200 ; تاریخ ابن اثیر، ج 7، ص 126 ; تاریخ طبری، رویدادهای سال های 235 و 250 ; البدایة والنهایه، ج 11، ص 5 ; الفرق بین الفرق، ص 32 ; مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 13 و 152 ; مروج الذهب، ج 4، ص 63 ; مقاتل الطالبیین، ص 639 ; التبصیر فی الدین، ص 28.

[ 1 ] . الاعلام زرکلی، ج 3، ص 102 ; تاریخ طبری، ج 8 ، ص 535 ; تاریخ ابن اثیر، ج 6، ص 104 و 105.

[ 2 ] . المطرب من أشعار اهل المغرب، ص 133 ; بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ج 2، ص 104 ; تاریخ الفکر الاندلسی، ص 55 ; نفح الطیب، ج 3، ص 21 ـ 29 ; وازیلیف، الروم والعرب، ص 165.

[ 3 ] . الاعلام زرکلی، ج 5، ص 358 ; وفیات الاعیان، ج 4، ص 45 ; شذرات الذهب، ج 2، ص 122 ; اعتاب الکتّاب، ص 130.

[ 4 ] . الاعلام زرکلی، ج 9، ص 200 ; تاریخ ابن اثیر، ج 7، ص 126 ; تاریخ طبری، رویدادهای سال های 235 و 250 ; البدایة والنهایه، ج 11، ص 5 ; الفرق بین الفرق، ص 32 ; مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 13 و 152 ; مروج الذهب، ج 4، ص 63 ; مقاتل الطالبیین، ص 639 ; التبصیر فی الدین، ص 28.

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 1  صفحه : 537
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست