responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : BOK29721 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 243
همان شخص آمد پيش من و گفت: فلانى يادت مى‌آيد در فلان جلسه من غيبت كردم و شما به من فرموديد: چوب اين كار را مى‌خورى؟ گفتم: بلى يادم هست. مگر چه شده؟ گفت آنچنان چوب آن قضيه را خوردم كه جانم به لبم رسيد. آن شخصيتى كه من غيبت او را كردم، از شاگردان مرحوم حاج شيخ عبدالكريم بود. وقتى رفتم پيش ايشان و گفتم غيبت شما را كردم، حلال كنيد، او جريان استاد و فرمايش او را بر من نقل كرد و فرمود حتماً اول مرا فاسق كردى و بعد جايز ا نمودى. آيا اينچنين نيست؟ گفتم: چرا اين چنين است. بهرحال گفت: اشكال ندارد بعد من به ايشان گفتم: در آن جلسه آية الله علوى گرگانى به من مطلبى فرمودند و آنرا براى ايشان نقل كردم: آقا فرمود: سلام مرا به او برسان و باز فرمود: بارك الله و أحسنت به آقاى علوى كه به شما تذكر داد كه اگر تذكر نداده بودند شايد نمى‌فهميدى از كجا چوب خورده‌اى و براى چه چوب خورده‌اى. انسان اگر كار خلاف مى‌كند خوب است بداند چوبش را از كجا مى‌خورد و در غير اين صورت اگر چوب بخورد و نداند از كجاست و به خاطر چيست خيلى بدبختى است. مثل آن شخصى كه خواستند او را صد تازيانه بزنند، ناله كرد و التماس نمود و تازيانه‌ها را كم كرد تا رسيد به يكى وقتى خواستند آن يكى را بزنند گفت: بزنيد ولى آيا نبايد بدانم خلافم چه بوده است.
نام کتاب : BOK29721 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 243
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست