شده باشد. وى كه مرحوم آقاى مقدس كاظمينى رَحمَهُالله است، صاحب كتاب «وسائل» است كه در فقه نوشته شده است و مرحوم صاحب جواهر رَحمَهُالله گاهى از او نام مىبرد. مرحوم آقاى كاظمينى در نجف زندگى مىكرد و زندگى بسيار سادهاى داشت و يك اطاق بيشتر نداشت. يكى از علماء ايران كه در دربار ايران هم نفوذ و عزّتى داشت، با سختى فوق العاده براى ديدار ايشان به سوى نجف رفت. وقتى وارد اطاق ايشان شد، ديد كه هيچ امكاناتى وجود ندارد. خدمت آقا نشست و سؤال كرد: چند اطاق داريد؟ آقا فرمود: همين يكى. گفت: پس زن و بچه شما كجا هستند؟ فرمود: زن و بچه من داخل حياط و زير آفتاب هستند. آن عالم خيلى ناراحت شد و گفت: اى واى! شما با اين عظمت چرا اينطور زندگى مىكنيد؟ آقا فرمود: شما اصل كارتان كه ديدن عالم و مؤمن است، خوب است و مستحب مىباشد لكن از مستحباتى نيست كه لوازم مطلوب داشته باشد. گفت: اين نظريهء فقهى را بيشتر توضيح دهيد. آقا فرمود: آمدن شما به منزل ما خوب است امّا مستلزم اين شد كه در اين آفتاب گرم زن و بچهء من با حالت مريضى در حياط بسر ببرند. آن عالم تا اين را شنيد، منقلب شد كه ما در ايران چه وضعى داريم و ايشان چگونه زندگى مىكند. به ايران برگشت، جريان را به حاكم گفت و حاكم نيز پول زيادى به او داد كه برگردد نجف و به آقاى كاظمينى رَحمَهُالله بدهد. وقتى خواست پول را بگيرد سئوال كرد اين پول