responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : BOK29721 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 88
نيز در آن محل وجود داشت. يك كشيش مسيحى نيز در اين محل كار مى‌كرد. او از مردم پرسيده بود: اين آقايان چه كسانى هستند و آنها گفته بودند: اينها روحانى و آخوند ما هستند و مرشد و راهنماى ما در دين مى‌باشند. هر وقت مى‌خواستم از كوچه‌اى رد بشوم، اين كشيش مسيحى دست به سينه مى‌ايستاد، تا من رد شوم. جوانان به او گفته بودند: چرا چنين مى‌كنى؟ و او گفته بود: وقتى شخصيت بزرگى مى‌خواهد از كنار ما رد شود به اين ساده‌گى كه نيست. شما پاپ اعظمتان دارد مى‌آيد؛ بايد احترامش كنيد. ما اينطورى هستيم و اين گونه احترام مى‌كنيم تا او رد شود و بعد ما مى‌رويم. بهرحال اين دستورات مال ماست و دشمنان ما عمل ميكنند ولى خود ما عمل نمى‌كنيم. خدا حاج انصارى واعظ را رحمت كند ايشان بالاى منبر مى‌گفت: از بس آبگوشتمان سرد شده كه گربه مى‌آيد و گوشتش را مى‌خورد و آبش را مى‌گذارد. بعد مى‌گفت: دشمن آمده گوشت دين ما را برده است. يعنى آنطور كه بايد از دين و قرآن استفاده شود و به آن عمل گردد، نمى‌شود. لذا پيغمبر (ص) فرمود: خشوع از اين امّت مى‌رود و آنها به هم تواضع نمى‌كنند. به‌طوريكه ديگر انسان متواضعى ديده نمى‌شود.

28 - بى‌ارزشى دنيا

يا اَباذَرْ! وَ الَّذى نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَوْ اَنَّ الدُّنْيا كانَتْ تَعْدِلُ
نام کتاب : BOK29721 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 88
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست