بالاخره با جدا شدن سرزمينهايى ديگر در شرق و غرب از سلطۀ
مركزى خلافت، هر ناحيه، قاضى القضاتى خاص خود يافت.
سمت قاضى القضاتى در بغداد اندك اندك گسترش يافت و به سازمانى به
نام «ديوان قاضى القضاة» بدل شد.
اعضاى غير قضايى اين ديوان عبارت بودند از:
1. دربان (حاجب، بواب): وى مأمور نظم و ترتيب ديوان بود و وظيفه
داشت كه نام و مشخصات و سبب مراجعۀ ارباب رجوع (براى ديدار خصوصى، اداى
شهادت، طرح دعوى) را به اطلاع قاضى برساند، تا قاضى متناسب با نوع كارى كه دارند
با آنها برخورد و رفتار كند و موجبات سوء تفاهم و بدگمانى پيش نيايد.
در باب كراهت يا استحباب گماشتن دربان ميان فقها اختلاف است. ولى
اغلب رأى به استحباب و لزوم آن دادهاند. و براى متصدى اين سمت 3 شرط لازم (عدالت،
عفت و امانت) و 5 شرط مستحب برشمردهاند؛
2. نايب قاضى: او كسى بود كه توسط قاضى يا خليفه يا قاضى القضاة
انتخاب مىشد و در غياب قاضى بر مسند قضا مىنشست؛ شايد بتوان او را در رديف قاضى
علىالبدل امروز دانست. برخى به وى «خليفۀ قاضى» نيز گفتهاند، 3. كاتب: وى
توسط قاضى يا والى تعيين مىشد و وظيفۀ او ثبت و ضبط اسناد و مدارك دعوى بود
و مىبايد از بين افراد فاضل و امين و خوشخط و ربط و احيانا فقيه انتخاب شود.
كارش معادل كار منشى و بايگان امروزى بود؛
4. عوان (اعوان): وى مأمور احضار و ابلاغ و اجراى احكام دادگاه بود
و از ميان افراد متدين و امين و بى طمع و مورد اعتماد انتخاب مىشد، گاه به اينان
وكيل قاضى نيز گفته مىشد؛
5. جلواز: برخى منابع از عضو ديگرى به نام جلواز ياد كرده و نوشتهاند
كه وى در صدر اسلام عامل اجراى اوامر قاضى و ناظم مجلس قضا بوده است؛
6. امين قاضى: وظيفۀ او سرپرستى بيتالمال و صندوق امانات
بود. او نيز بايد از ميان افراد امين انتخاب شود؛
7. شهود يا عدول: آنان كسانى بودند كه نزد قاضى به عدالت شناختهشده
بودند و در موارد لزوم اداى شهادت مىكردند؛
8. مزكيان يا معدلان: آنان كسانى بودند كه قاضى را نسبت به عدالت
شهود مطمئن مىكردند؛
9. مترجمان: اينان مأمور ترجمۀ گفتار متخاصمان و شهودى بودند
كه زبان عربى نمىدانستند. به عقيدۀ پارهاى از فقها چون كار آنها نوعى
شهادت بود، به اعتبار معناى كلمه «بيّنه» بايد دو نفر باشند؛
10. مسمعان: آنان كسانى بودند كه هرگاه قاضى ناشنوا بود، سخنان
اصحاب دعوى را به گوش قاضى مىرساندند. آنان نيز به اعتقاد بعضى از فقهاء بايد دو
نفر باشند، ولى ابن ابى الدم عقيده دارد كه تعداد شرط نيست، مگر آنكه متخاصمان هر
دو ناشنوا باشند؛
11. وكيل: وى مأمور عرض و اقامۀ شهود و ارائۀ بينه بود
و گاه برخى از اينان به سبب بىتقوايى و علل ديگر موجب وحشت و نفرت مردم از مراجعه
به دستگاه قضا مىشدند.
اما سازمان قضايى و نيز دامنۀ قدرت قضات در اين دورۀ
طولانى و در سراسر قلمروى خلافت يكسان نبوده