در اين مرحله ـ كه فقه شيعى همانند كلام شيعى مورد نقد عالمان ديگر مذاهب قرار گرفت و برخى كوششهاى شيخ مفيد و سيد مرتضى به پاسخگويى آنان معطوف شد ـ سه گرايش روايى محض، عقلى، و عقلى ـ روايى وجود داشت كه شيخ مفيد و سيدمرتضى نمايندگان گرايش به عقل و نقل بودند. اين گرايش، پس از سيدمرتضى رشد و
استحكام يافت و تا امروز امتداد دارد.
برجستهترين فقيهان اين مرحله عبارتند از: ابن بابويه (پدر شيخ صدوق)، ابن ابى عقيل عمّانى (زيسته در قرن چهارم)، ابن جنيد اسكافى (زيسته در قرن چهارم)، شيخ صدوق، شيخ مفيد، سيد مرتضى، ابوالصّلاح حلبى (م 447 هـ . ق) و سلاّر.(10)
2 ـ 4. مرحله شكوفايى و رشد
اين مرحله از اواخر نيمه اوّل قرن پنجم، يعنى دو دهه واپسين حيات شيخ طوسى شروع مىشود و در نيمه قرن هفتم با ظهور محقق حلّى (م 676 هـ . ق) پايان مىيابد.
در اين مرحله، شيخ طوسى از رهگذر توجّه به رفع نقاط ضعف گرايش عقلى ـ نقلى، دفاع متين علمى از حقّانيّت آن و پاسخگويى به شبهات صاحبان دو گرايش ديگر، عناصر قوّت و ابداع را به گرايش عقلى ـ نقلى شيخ مفيد و سيدمرتضى افزود و آن را در چند زمينه تحوّل و ارتقا بخشيد. نخست، علم اصول را با تدوين كتاب «عُدَّة الاصول» ـ كه سرآمد كتابهاى اصولى پيش از خود، و تا قرون متمادى محور تدريس بود ـ ضابطه مند كرد. آنگاه با تأليف كتابهاى رجالى متعدّد، ابزار لازم را براى بررسى سند احاديث فراهم ساخت. اين كوشش باعث شد خبر واحد ـ كه شيخ مفيد و سيدمرتضى حجيّت آن را انكار كرده بودند ـ بر اساس شيوهاى علمى پذيرفته و در استنباط احكام بهكار گرفته شود. وى علاوه بر نگاشتن كُتب رجالى متعدّد، در حديث نيز دو كتاب به نامهاى «تهذيب الاحكام» و «الإستبصار» ـ كه از منابع چهارگانه حديثى فقه شيعهاند ـ نگاشت. شيخ طوسى افزون بر فراهم آوردن ابزار استنباط، به تطبيق شيوه استنباط نيز پرداخت؛ از
(10)مجله فقه اهل البيت عليهم السّلام، ش 13، ص 177 ـ 179، و ش 14، ص 145 ـ 148.