نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 425
تا بخواند و دوباره ممهور ساخته و به خادم می داد; تا آن گاه که خشم خود از برامکه را در عمل نیز نشان داد و آن ابیات را ظاهر ساخت.
این ابیات عبارت بودند از:
«به امینِ خدا در میان مردم; و آن کس که حل و عقد امور در دست اوست بگو!
این جعفر بن یحیی را ببین که خود به خلیفه ای مبدل شده; و دیگر بین شما دو نفر تفاوتی نیست.
فرمان تو و اجرای آن، منوط به فرمان و خواست او گشته; و امر او لازم الاجرا شده است.
و ما می ترسیم او وارث سلطنت تو گردد; در زمانی که مرگ تو فرا می رسد.
او خانه ای ساخته است که در روی زمین، شبیه و مانندی ندارد.
ایرانیان، رومیان و هندوان، مانند آن را نساخته اند. جد تو، منصور اگر بدان وارد شود; دیگر قصر «خلد»ش خوشایند او نخواهد بود.
درّ و یاقوت، ریگ آن و عنبر و مشک، خاک آن است.
جعفر در قدرت به سان تو گشته; و خانه اش همیشه از دیدارکنندگان، آکنده شده است.
آری بنده هیچ گاه به مولایش فخر نمی فروشد; مگر آن گاه که رفاه و آسایش فراوان او را سرمست کند و به غرور کشاند».
طبری و ابناثیر، علاوه بر این عامل، سبب دیگری در کشتن جعفرذکر می کنند و آن مربوط به آزادی یحیی بن عبدالله بن حسن طالبیاست. یحیی بن عبدالله کسی بود که علیه هارون شورید و به سال 176 ق در سرزمین دیلم علیه او قیام کرد. هارون الرشید، فضل بن یحیی برمکی را برای سرکوبی شورش او گسیل داشت. فضل با او مکاتبه نمود و صلح را با این شرط که او از هارون امان بخواهد، بر وی عرضه داشت. او پذیرفت و تسلیم شد و هارون نیز او را امان داد و به همراه فضل به بغداد آمد. هارون، او را به جعفر تحویل داد تا او را نزد خود زندانی کند. بعد از مدتی جعفر او را آزاد کرد و راه خروج از بغداد را برای او هموار ساخت. فضل بن ربیع، حاجب هارون الرشید از این امر آگاه شد و جریان را به اطلاع هارون رساند. هارون الرشید به گونه ای نشان داد که به خبرش توجهی نکرده است و به او گفت: «مادر مرده! این امر به تو چه ارتباطی دارد؟ شاید این آزادی به امر من بوده است». فضل بن ربیع از این عکس العمل هارون ناراحت شد.
چندی بعد جعفر نزد هارون آمد و او را به صبحانه دعوت کرد. آنها ضمن غذا خوردن به گفت وگو با یک دیگر مشغول بودند; تا این که هارون الرشید به جعفر گفت: یحیی بن عبدالله چه می کند؟ جعفر گفت: هم چنان در زندان انفرادی در غل و زنجیر است. هارون الرشید گفت: جانِ من؟! جعفر که در عقل و فکر از دقیق ترین و تیزترین مردمان بود، در خود فرو رفت. او حدس زد که هارون الرشید از کار او آگاهی یافته است، پس رو به امیر کرد و گفت: نه، به جان تو سوگند، ای آقای من، من او را آزاد کردم، چون به یقین دانستم دیگر خیانتی مرتکب نخواهد شد که موجب گرفتاری و دشواری شود. هارون الرشید گفت: خوب کاری انجام دادی. از آن چه که من در نظر داشتم تجاوز نکردی! به هنگام خروجِ جعفر، هارون تا آن جا که جعفر از دید او خارج شد همین طور به او نگاه کرد و سپس گفت: «خداوند مرا بکشد اگر تو را نکشم.»
برخی از تاریخ نویسان، سبب هلاکت و بدبختی برمکیان را چیز دیگری دانسته اند و آن این که : هارون الرشید به خواهرش، عباسه (دختر مهدی) و جعفر برمکی هر دو محبت داشت و می خواست که این دو همواره در کنار او باشند; ولی چون عباسه نمی توانست در مقابل جعفر جوان بدون حجاب ظاهر شود، هارون عباسه را به تزویج جعفر درآورد و شرط کرد که این ازدواج تنها اسمی و ظاهری باشد. اما عباسه، از جعفر حامله شد و به نقلی بچه ها دوقلو بودند، عباسه آن دو را با پرستار و خادمه ای به مکه فرستاد و این امر بر هارون مخفی نماند.
ما اعتقادی به این مسئله نداریم واین سبب را بسیار بعید می دانیم و همان عقیده ابنخلدون را در این مورد می پذیریم که معتقد است این قضیه ساختگی است. ممکن نیست که عبّاسه، دختر مهدی و خواهر خلیفه (هارون)، نسب خود را به جعفر بن یحیی درآمیزد و شرف عربی خود را با یکی از موالی عجم آلوده سازد. آن هم با آن شناختی که از نسب و حسب و دین عباسه وجود دارد، وانگهی عباسه اگر چنین کند چگونه می تواند صیانت و عفاف از دست رفته را بیابد؟ هم چنین هارون با آن بلندهمتی و عزت نفس، چگونه اجازه می دهد که یکی از موالی عجم را به دامادی بپذیرد.
ابنخلدون معتقد است که سبب هلاکت و بدبختی برمکیان این بوده که آنان بدون نظر هارون همه کارها را خود انجام می دادند و تنها نظر خود را اعمال می کردند و این، باوری درست می نماید. البته جای شک نیست که دسیسه های فضل بن ربیع، حاجب هارون نیز در سرنگونیِ برمکیان نقش داشته است. جعفر در 37 سالگی به قتل رسید.[1]
رؤاسی
ابوجعفر، محمد بن ابی ساره علی (حسن) کوفی که به خاطر بزرگی سرش «رؤاسی» لقب گرفت اولین فردی از اهالی کوفه بود که در علم نحو دست به کتابت زد. وی استاد کسایی و فراء بود. هرجا که سیبویه در کتاب خود می گوید: قال «کوفی» مرادش رؤاسی است. وی کتاب هایی از جمله: معانی القرآن، الوقف والابتداء و ... تألیف کرده است.[2]
عیسی سبیعی
ابوعمرو، عیسی بن یونس بن عمرو سبیعی همدانی، محدثی مورد اعتماد، ثقه و از خاندان علم و حدیث بود. در جنگ های زیادی
[1] . الاعلام زرکلی، ج 2، ص 126 ; تاریخ طبری، ج 8 ، ص 287 ; تاریخ ابن اثیر، ج 6، ص 175 ; وفیات الاعیان، ج 1، ص 328 ـ 346 ; الکتّاب والوزراء، ص 189 ; البدایة والنهایه، ج 10، ص 194 ; مروج الذهب، ج 3، ص 368 ; تاریخ بغداد، ج 7، ص 149 ; ابن خلدون، ج 30، ص 463 ; دائرة المعارف الاسلامیه، ماده «جعفر برمکی».
[2] . الاعلام زرکلی، ج 7، ص 154 ; الفهرست، ص 64 ; معجم الادباء، ج 6، ص 480 ; همان، ج 7 ، ص 41.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 425