نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 434
زندگی می کنم و از جانب تو نیز چیزی به من نمی رسد. من نیازی به بخشش تو ندارم. هارون الرشید گفت: این هزار دینار را بگیر. بهلول گفت: آن را به یاران خود بده. این کار برای تو بهتر است. من با این پول ها چه کنم؟ از نزد من برو که مرا آزار دادی.
فضل بن ربیع می گوید: هارون الرشید در حالی او را ترک می کرد که دنیا در چشمانش حقیر و بی ارزش شده بود.[1]
صعصعة بن سلاّم
ابوعبدالله، صعصعة بن سلاّم بن عبدالله دمشقی، فقیهی از پیروان اوزاعی بود که به مصر آمد و از اوزاعی نقل حدیث کرد. سپس به اندلس رفت و خطیب مسجد جامع قرطبه گردید. وی نخستین کسی بود که علم حدیث و مذهب اوزاعی را به اندلس آورد.
در دمشق متولد شد و در همان جا دوران کودکی را سپری کرد. وی در قرطبه و در ایّام حکومت عبدالرحمان الداخل، حاکم اندلس و ابتدای حکومت هشام، مرجع استفتای مردم بود. در زمان او درختانی در مسجد جامع قرطبه آن گونه که اوزاعی و شامی ها معتقد بودند و برخلاف نظر مالک و اصحابش کاشته شد. صعصعه در قرطبه درگذشت.[2]
عباس بن احنف
ابوالفضل عباس بن احنف بن اسود حنفی، عرب و نسب وی از خاندانی شریف بود. اصالتاً از بنی حنیفه بود، اما خانواده اش در بصره اقامت داشتند. دوران کودکی را در بغداد سپری کرد و در همان جا به شهرت رسید. غزل های لطیفی دارد و بحتری درباره او گوید: وی از برترین غزل سراها بود. در سبک با دیگر شعرا اختلاف داشت و به وسیله شعر کسب درآمد نمی کرد. اکثر شعرهای او غزل، سروده های عاشقانه و توصیف است. و شعرهای مدیحه و هجو نسروده است.
جاحظ، در همین باره می گوید: «اگر عباس بن احنف، ماهرترین، قوی ترین و شاعرترین افراد نبود، او از نظر کلام و حافظه، سرآمد همه بود، شعرش در شیوه ای واحد، این همه فزونی نمی یافت، زیرا وی هجو و مدح و تکسّب به شعر نمی کرد و در شعر نیز تصرف نمی نمود. ما شاعری را نمی شناسیم که تنها یک گونه شعری را اتخاذ کند و در آن این همه زیبا و نیکو و این همه فراوان سروده باشد.
وی به هارون الرشید پیوست و نزد او مقام ارزشمندی پیدا کرد. ازجمله شعرهای غنایی او این شعر است:
«مردم همه دلداه و عاشقند و آن که در این وادی نیست، هیچ خیر و برکتی در وجودش نیست».
و نیز گوید:
«بهترین دوران عشق، روزی است که; نگرانی فراق و هجران و گله، وجود آدمی را فرا گیرد.
اگر در عشق و دوستی قهر و آشتی نباشد; پس حلاوت نامه ها و نوشته ها چه می شود».
و نیز گوید:
«محبت بر سر تمام مردم دور می زند تا این که به من برسد; آن گاه توقف کرده، دیگر جدا نمی شود».
در جای دیگر:
«ای سعد! درباره او با من سخن گفتی و جنون مرا زیادتر کردی; پس بیشتر با من در مورد او سخن بگو! و بر جنون من بیفزای!
قلبم جز محبت او، محبتی به خود راه نداده; نه پیش از او و نه پس از او محبوبی ندارم.
گریه می کنم بر کسانی که دوستی خود را به من چشاندند; آنان پس از بیدار کردن عشق من، خود خفتند».
هم چنین در وصف دنیا گوید:
«ما به اجبار در این دنیا اقامت گزیدیم; اما وقتی با آن انس گرفتیم، ما را اجباراً از آن جا می برند».
ابومحمد، عبدالله بن ادریس بن زیداودی، از فقها و محدثان بزرگ بود که هارون الرشید او را برای تصدی منصب قضا فرا خواند ; اما او امتناع ورزید و گفت: من صلاحیت آن را ندارم. هارون الرشید به او گفت: کاش هرگز تو را نمی دیدم. او نیز به هارون الرشید گفت: من نیز دوست می داشتم که تو را نمی دیدم. آن گاه خارج شد.
سپس هارون الرشید حفص بن غیاث را به منصب قضا منصوب کرد و همراه فرستاده ای برای ابنادریس پنج هزار درهم فرستاد. او با فریاد به فرستاده گفت: از این جا برو. پس از آن هارون نزد او رفت و گفت: احترام ما را نگه نداشتی و هدیه ما را قبول نمی کنی. وقتی که پسرم، مأمون نزد تو آمد، برای او حدیث بخوان! او نیز گفت: اگر با جماعتی نزد ما آمد، برای او حدیث خواهیم گفت.[4]
پی نوشت ها
[1] . شنبه اول محرم سال 192 = ششم نوامبر، سال 807 ; شنبه 27 صفر سال 192 = اول ژانویه سال 808 .
[2] . الاعلام زرکلی، ج 1، ص 306 ; الأغانی، ج 6، ص 289 ـ 326 ; البدایة والنهایه، ج 10، ص 207.
[3] . تاریخ ابن اثیر، ج 7، ص 91 ; الاعلام زرکلی، ج 1، ص 29 ; زامباور، ص 306.
[4] . البدایة والنهایه، ج 10، ص 200 ; دائرة المعارف الاسلامیه، ماده «بهلول المجنون» ; النجوم الزاهره، ج 1، ص 518 ; بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص 154 ; ابن الجوزی، کتاب الاذکیاء، ص 180 ; فوات الوفیات، ج 1، ص 153.
[ 1 ] . البدایة والنهایه، ج 10، ص 200 ; دائرة المعارف الاسلامیه، ماده «بهلول المجنون» ; النجوم الزاهره، ج 1، ص 518 ; بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص 154 ; ابن الجوزی، کتاب الاذکیاء، ص 180 ; فوات الوفیات، ج 1، ص 153.
[ 2 ] . الاعلام زرکلی، ج 3، ص 294 ; النجوم الزاهره، ج 2، ص 140 ; البدایة والنهایه، ج 10، ص 209 ; العبر، ج 1، ص 309 ; بغیة الملتمس، ص 311.
[ 3 ] . الاعلام زرکلی، ج 4، ص 32 ; الأغانی، ج 8 ، ص 352 ; معجم الادباء، ج 12، ص 283 ; وفیات الاعیان، ج 3، ص 20 ; النجوم الزاهره، ج 2، ص 127 ; البدایة والنهایه، ج 10، ص 209 ; نهایة الارب، ج 3، ص 85 ; طبقات الشعراء، ص 254 ; مروج الذهب، ج 4، ص 27 ; تاریخ بغداد، ج 12، ص 127 ; بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ج 2، ص 23 ; دائرة المعارف الاسلامیه، ماده «العباس بن الاحنف».
[ 4 ] . تاریخ بغداد، ج 9، ص 415 ; تهذیب التهذیب، ج 1، ص 275 ; تذکرة الحفّاظ، ج 1، ص 282.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 434