نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 444
ادبیات عرب، ابونواس، به «شاعر شراب» شناخته می شود و هیچ شاعری مانند او «می» را وصف نکرده است. به زندقه و بی دینی متهم شد و امین او را زندانی و سپس آزاد کرد.
او «جنان» را ـ که کنیز یکی از ثقفی های بصره بود ـ دوست می داشت. این کنیز ادیب، زیبارو و خوش ذوق، هم چنین آشنا به اخبار و گزارشگرِ اشعار بود. ابونواس، در این عشق صادق بود و درباره او شعرهای بسیار دارد. زمانی که «جنان» به حج رفت، ابونواس او را همراهی کرد، اما نیّت حج نکرده بود و عزم حج نیز نداشت. این سفر فقط به خاطر همراهیِ «جنان» بود. هنگامی که با اِحرام به مکه رسید، شبانه و به جای «تلبیه» (لبیک گفتن) این اشعار را با طرب و شادی می خواند. هر کس نیز آن را می شنید، با سرخوشی و شور آن را زمزمه می کرد. وی در این اشعار چنین گفته است:
«ای خدای ما! چقدر تو عادل هستی؟ و پادشاه پادشاهان هستی.
با لبیک، دعوت تو را می پذیرم; آری، دعوت تو را می پذیرم ای آن که ستایش، تنها سزاوار توست.
پادشاهی از آن توست و شریکی نداری.
شب تاریک که فرا رسد; و ستارگانی که در مسیر معین خود در حرکتند; همه از آن توست.
هر بنده ای که به تو امید داشته باشد، ناامید نخواهد شد; هرکجا که باشد، تو او را کفایت کنی.
ای پروردگار من! اگر تو نبودی، هیچ پیامبر و پادشاهی، به عرصه وجود نمی آمد.
تهلیل، تسبیح و لبیک بندگانت، همه برای توست.
ای انسانِ خطاکار! چه چیز تو را غافل کرده؟ بشتاب و برای اجل، خود را آماده کن.
و (به تهیه زاد و توشه بپرداز). عاقبت خود را به بهترین عمل ختم کن.
خدایا! دعوت تو را می پذیرم ای کسی که پادشاهی سزاوار توست; حمد و ستایش و نعمت از آن تو و عزت مخصوص توست ای کسی که شریک نداری».
ابونواس، شخص بزرگ منشی بود و با تکیه بر همین بزرگی خودستایی می کند و می گوید:
«چه بسا کسی که از پرتو ثروت مندیش سعی در به بندگی گرفتن هم کیشان و برادرانش دارد، اما من در مقابلش، لباس بی نیازی و مناعت طبع بر تن کرده و بر برتری طلبی او پیروز شدم.
هرگاه محفلی من و او را گرد هم آورد، مرا سخت منیع الطبع، ذلت ناپذیر می یابد.
و از این بابت مباهات و فخر بیشتری در میان مردم می فروشم که خود را در عین تهی دستی غنی ترین انسان می دانم.»
و در وصف «می» می گوید:
«مرا سرزنش نکن; چرا که سرزنش، خود تحریک آمیز است; بیا و مرا با آن چه عین درد است درمان کن.
آن زردفامی که حزن و اندوه به آستانش راه ندارد; حتی اگر سنگ نیز آن را لمس کند، شادمان می گردد.
از آب جان فزاتر است; به طوری که آب از نظر لطافت، به آن نمی رسد و از نظر زیبایی نیز هرگز مانند آن نیست».
در وصف جامِ شرابی که حباب هایی روی آن است، می گوید:
«در حالی که پرده سیاه شب همه جا را فرا گرفته بود; حباب ها به سان صبحِ روشن که میان آمیزه آب و انگور سرزند نمایان می گردند.
حباب های کوچک و بزرگ بر آن شراب ناب ; به ریزه های مروارید می ماند که بر زمینی زرین، به رقص درآمده باشند».
نیز در وصف ساقی چنین گوید:
«در پی لیلی گریه مکن و به دیدار هند دل خوش نکن; بیا و این تشنگی ما را با شرابی گلگون فرو نشان.
جامی که چون شراب، آن را در حلق فرو ریزند; سرخ فامی آن در چشم و گونه، پدیدار گردد.
آری، آن شراب ناب، چون یاقوت و آن جام; هم چون مرواریدی، در دست دلبرِ خوش قد و قامت است.
و آن صنم خوبرو، با دست و لبانش به تو شراب می دهد; آری، در این صورت تو را از دو مستی (شرابِ جام و شراب لب) گریزی نیست.
نصیب من دو مستی و نصیب رقیبان مجلس، یک مستی است; زیرا مستی لبانِ محبوب، تنها از آنِ من است».
و از سروده های اوست:
«ما آن که تنها با مال و ثروت، جود و بخشش می کند، بخشنده می دانیم در حالی که آن که جان گرانمایه خود را ببخشد، به مراتب کریم تر است».
گویند: به هنگام مرگ، زیر بستر او برگه ای یافتند که بر آن نوشته بود:
«هر آن چه به جا آوردند، به جا آوردم; به هر سو روی نهادند، روی نهادم و هر راهی را که پیمودند، پیمودم.
باری هر آن چه در امکان بود که در جوانی انجام دهم، مرتکب شدم; اما دریغ که فرجام تمام آن حرف ها، گناه و گناه کاری بود».[1]
ربیعه رقّی
ابوثابت، ربیعة بن ثابت انصاری در رقّه متولد شد و در همان جا بزرگ شد و به همین سبب به شهر رقّه منسوب است. شاعری خوش طبع و مانند بشّار بن برد، نابینا بود. مهدی، خلیفه عباسی او را فرا خواند و او مهدی را مدح کرد و پاداش هایی دریافت داشت. ابنمعتزّ او را در غزل، برتر از
[1] . الاعلام زرکلی، ج 2، ص 240 ; وفیات الاعیان، ج 2، ص 95 ; تاریخ بغداد، ج 7، ص 436 ; ابن منظور، أخبار أبی نؤاس ، ص 15 ; شذرات الذهب، ج 1، ص 345 ; البدایة والنهایه، ج 10، ص 227 ; الفهرست، ص 228 ; طبقات الشعراء، ص 193 ; الأغانی، ج 20، ص 61 به بعد ; خزانة الأدب، ج 1، ص 314 ; دائرة المعارف الاسلامیه، ماده «ابونواس» ; بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ج 2، ص 24.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 444