نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 445
ابونواس می دانست. غیر خلفا را نیز مدح می کرد و جوایزی دریافت می داشت و آن گاه به شهر خود بازمی گشت. وقتی کسی در صله دادن به او کوتاهی می کرد، او را هجو می کرد. در این مورد با عباس بن محمد بن علی عباسی داستانی دارد. رقّی او را در قصیده ای مدح کرد:
«اگر به عباس گفته شود ای فرزند محمد! بگو «نه» تا جاودانی شوی; او نخواهد گفت.
هر خصلتی از مکارم را که بر شمارم، تو را صاحب آن صفتِ نیکو و بلکه بالاتر از آن می یابم.
زمانی که پادشاهان در سرزمینی سیر می کنند; آنان ستارگانند و تو هلال (ماه نو) آن.
مکارم پیوسته دربندند تا این که تو با دست های خود گره آنها را بگشایی».
عباس، تنها دو دینار برای او فرستاد در حالی که او توقع دوهزار دینار داشت. از این رو دو دینار را همراه با نامه ای برای او پس فرستاد. در آن نامه آمده بود:
«تو را مانند شمشیری آراسته به زیورآلات مدح کردم; تا چنان که کرامت کردم، تو نیز کرامت از خود اظهار کنی.
آن مدیحه مرا، به هدر رفته و ضایع شده فرض کن; آری من در آن مدح، بر تو کذب بستم و به افترا سخن راندم.
زیرا تو مرد بیوفایی هستی; و من با این مدح کردن تو، مانند این است که زنا کرده باشم».
عباس غضبناک شد و از او نزد هارون الرشید شکایت کرد. هارون او را احضار کرد و در صدد قصاص کردن او برآمد اما چون ربیعه داستان را به او گفت، عباس را تحقیر کرد و نیز از تصمیم خود ـ که می خواست دخترش را به ازدواج عباس درآورد ـ صرف نظر کرد. آن گاه دستور داد به رقّی، سی هزار درهم و یک قاطر بدهند و به او سفارش کرد که درباره عباس، به اشاره یا به صراحت چیزی نگوید.[1]
سفیانی (علی)
ابوالحسن، علی بن عبدالله بن خالد بن یزید بن معاویة بن ابی سفیان اموی ملقب به ابوعمیطر است. عمیطر، نوعی سوسمار است که دشمنان سفیانی، او را بدین لقب می خواندند. او فرصتی را که در نتیجه اختلاف امین و مأمون پیش آمد، غنیمت شمرده و در شام به قصد اعاده شوکت امویان مردم را به خود دعوت کرد. وی دمشق را تصرف کرد و سلیمان بن منصور، کارگزار آن جا را در سال 195 ق بیرون راند. آن گاه نفوذش به اطراف دمشق گسترش یافت و می رفت که استقلال یابد. در نود سالگی با او به عنوان خلیفه بیعت کردند و قبیله بنی کلب و برخی از بقایای امویانِ بنی مروان نیز او را یاری دادند، ولی هواداران بنی العباس با او به جنگ برخاستند.
امین لشکری به فرماندهی حسین بن علی بن عیسی برای جنگ با او فرستاد. اما حسین نتوانست او را شکست دهد. نزاع میان یمنیانِ هوادار او و قیسیانی که به رهبری محمد بن صالح بن بیهس کلابی با یمانیان، به دشمنی برخاستند توانست قدرت سفیانی را تضعیف کند. حکومت او توسط مسلمة بن یعقوب بن علی ـ که نسبتش به عبدالملک بن مروان می رسید ـ خاتمه یافت.
وی با سفیانی به ستیزه برخاست و مردم را به نفع خود دعوت کرد. در حوران و اطراف دمشق با وی به عنوان خلیفه بیعت شد. او با سفیانی که در «خضراء» در حوالی دمشق مقیم بود، برخورد و عرصه را بر او تنگ کرد. آن گاه، رؤسای اموی با او بیعت کردند. در نهایت، ابن بیهس (محمد بن صالح کلابی) بزرگ قیسیان، به سفیانی و مسلمه هجوم برد، اما این دو، با لباس زنانه به «مزّه» (در حوالی دمشق) فرار کردند. ابن بیهس بر دمشق چیره شد و مردم را به پیروی از مأمون دعوت کرد.
سفیانی، در پی این واقعه درگذشت و از مسلمه نیز دیگر خبری نشد. ابنبیهس تا زمانی که مأمون، عبدالله بن طاهر را در سال 205 ق والی دمشق کرد، زمام امور دمشق را در دست داشت.[2]
لؤلؤئی
ابوسعید، عبدالرحمان بن مهدی بن حسان عنبری بصری لؤلؤئی، از حافظان بزرگ حدیث و فردی متقی و پارسا بود. شافعی درباره او گفته است: «کسی را در دنیا نظیر او نیافتم». محدثان بزرگی از وی نقل حدیث کردند. او تصنیفاتی نیز در زمینه حدیث دارد. محل تولد و وفاتش بصره بود.[3]
محمّد امین
ابوعبدالله، محمد بن هارون الرشید، ششمین خلیفه عباسی بود که پدرش به او لقب امین داد. مادرش، زبیده دختر جعفر بن منصور عبّاسی بود. در بین خلفایِ عباسی تنها امین بود که پدر و مادرش هر دو هاشمی بودند. هارون الرشید، ولایت عهدی را میان سه فرزندش، محمد امین، عبدالله مأمون و قاسم مؤتمن قرار داد و علاوه بر آن حکومت را در زمان حیات خود، بین آنان تقسیم کرد: خراسان و مشرق را به مأمون، عراق و مغرب را به امین، و ناحیه جزیره (منطقه واقع در شمال میان دجله و فرات) به مؤتمن سپرد و در این مورد پیمانی نوشت و بر کعبه آویخت.
چون امین پس از پدر در سال 193 ق به خلافت رسید، برادرش قاسم و مأمون را از ولایت عهدی عزل کرد و برای پسرش، موسی از مردم بیعت گرفت و او را «الناطق بالحق» لقب داد. هم چنین پس از او، پسر دومش ملقب به «القائم بالحق» را ولیعهد قرار داد. امین، کسی را
[1] . الأغانی، ج 16، ص 167 ; معجم الادباء، ج 4، ص 207 ; خزانة الأدب، ج 3، ص 55 ; زیدان، تاریخ الادب العربی، ج 2، ص 93 ; الاعلام زرکلی، ج 3، ص 40.
[2] . الاعلام زرکلی، ج 5، ص 117 ; خطط الشام، ج 1، ص 183 ـ 185 ; تاریخ ابن اثیر، ج 6، ص 249 ; شذرات الذهب، ج 1، ص 432 ; العبر، ج 1، ص 228 ; النجوم الزاهره، ج 2، ص 147 و 159 ; ابن خلدون، ج 3، ص 499.
[3] . الاعلام زرکلی، ج 4، ص 115 ; تهذیب التهذیب، ج 6، ص 273 ; حلیة الأولیاء، ج 9، ص 3.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 445