ابوعبدالله، اصبغ بن فرج بن سعید بن نافع طایی اندلسی، منسوب به امویان بود. جد او نافع، غلام (مولای) عبدالعزیز بن مروان (امیر مصر) بود. وی در شهر «قرطبه» اندلس به دنیا آمد و در آن جا بزرگ شد و بعدها آن جا را به قصد «فسطاط» مصر ترک کرد و در مصر از محضر (ابنقاسم)، (ابنوهب) و (اشهب) به کسب دانش پرداخت. او از یاران خاص و کاتب ابنوهب بود. از وی همانند ابنوهب مسائل فقهی استفتا می شد.
درباره وی گفته اند: «مصر به مانند اصبغ به خود ندیده است.» او به قصد استماع حدیث و کسب علم از مالک به مدینه رفت، ولی در روز مرگ وی به آن جا رسید و لذا به مصر بازگشت. سپس به اندلس رفت و منصب «افتا» را در «قرطبه» و پس از آن، منصب قضاوت «بطلیوس» را عهده دار شد. کتاب ده جلدی الاصول از نوشته های اوست.[2]
سلمویه
سلمویه بن بنان، پزشک و دانشمند مسیحی بود. اسحاق بن حنیندرباره او گفته است: «او در روزگار خود آگاه ترین فرد در علم طب بود. معتصم او را برای خویش برگزید. میان او و معتصم قضایا و حکایاتی شنیدنی وجود داشت. وی فردی عاقل و باتدبیر بود. آگاهی به امور سیاسی را در دوران خدمتش به خلفا به دست آورد و چون مرد، به دستور معتصم پیکر او را به کاخ معتصم حمل کرده در آن جا به شیوه مسیحیان (با شمع و بخور) بر وی نماز گزاردند.[3]
عبدالملک حارثی
ابوولید، عبدالملک بن عبدالرحیم حارثی، از بنی حارث (که تیره ای از مذحج و از اعراب جنوبند). وی در ایام جوانی عازم بغداد شد، ولی توفیقی به دست نیاورد. گویند هارون الرشید بر وی خشم گرفت و او را زندانی کرد. از آن پس دیگر از او خبری به دست نیامد.
ابوتمام در دیوان الحماسه خود از او یاد کرده است. ابن معتزّ نیز در کتاب طبقات الشعراء و «ثعالبی» با آوردن قسمتی از اشعارش در کتاب خاصّ الخاص از وی یاد کرده اند.
عبدالملک، شاعری نوآور بود و اشعار او به شعر اعراب بدوی شباهت داشت. عده ای، اشعار او را به شعرای دیگر نسبت داده اند. بزرگان ادب چون: «ابنطباطبا»، «ابوبکر صولی»، «ابن الاعرابی»، «مرزوقی » و « تبریزی» بر این مدعایند که قصیده لامیه از حارثی است و به خطابه «سمؤال» منسوب است، قصیده لامیه این چنین آغاز می شود:
«کافیست آبروی انسان به پستی آلوده نشود; وگرنه هر لباس دیگری بر تن کند، زیبنده خواهد بود».
عبیده آوازه خوانی از مردم بغداد بود که در خنیاگری، موسیقی و ادب مهارت و تبحر داشته است. او زیباترین چهره و دل نشین ترین صدا را داشت. وی آواز می خواند و هم زمان بر طنبور می نواخت و در این کار مهارت زیادی کسب کرده بود . اسحاق موصلی می گوید : هر کس غیر از عبیده طنبور در دست گیرد بیهوده عمل کرده «حجظه» در کتاب الطنبوریون والطنبوریات می گوید: زنی ماهرتر از او در طنبور زدن شناخته نشده است. او در اثر خون ریزی شدید مرد.[5]
مازیار
مازیار بن قارن بن بندار (که برخی او را پسر یزدا هرمز می دانند) از نوادگان امیران طبرستان بود. وی به دست مأمون اسلام آورد و از سوی
[1] . الاعلام زرکلی، ج 6، ص 359 ; معاهد التنصیص، ج 1، ص 220 ـ 320 ; الأغانی، ج 19، ص 76 و 87 .
[2] . الاعلام زرکلی، ج 1، ص 336 ; وفیات الاعیان، ج 1، ص 240 ; العبر، ج 1، ص 393 ; تذکرة الحفّاظ، ج 2، ص 457 ; حسن المحاضره، ج 1، ص 308 ; شذرات الذهب، ج 2، ص 56 ; تهذیب التهذیب، ج 1، ص 361.
[4] . ابن معتز، طبقات الشعراء، ص 276 ـ 280 ; پژوهش خلیل مردم یک در مجله «المجمع العلمی العربی» سال 1957 م ; عمر فرّوخ، تاریخ الادب العربی، ج 2، ص 207 ـ 212.
[5] . الاعلام زرکلی، ج 4، ص 357 ; الأغانی، ج 19، ص 134 ; اعلام النساء، ج 3، ص 242.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 494