نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 497
مأمون گفت: هر گاه از داروساز، دارویی خواسته شود ـ هر چند نداشته باشد ـ خواهد گفت که دارم و چیزی از آن چه که دارد، به او می دهد و می گوید: «این همانست که می خواهی». وی به مأمون گفت: اگر با انتخاب نامِ دارویی مجعول، جهت تهیه دارو به سوی داروفروشان بروی بد نیست. مأمون گفت: من نام «شفطیثا» (نام ملکی در نزدیکی بغداد) را انتخاب کردم. سپس مأمون کسانی را روانه کرد تا از داروسازان «شفطیثا» طلب کنند. همه اظهار می داشتند که آن را دارند. آن گاه با گرفتن وجهی گزاف، چیزی به او می دادند. بدین ترتیب افراد با داروهای گوناگون به نزد مأمون بازگشتند. مأمون این نصیحت یوسف را پسندید و تحسین نمود. زکریا به افشین گفت: مناسب است تو هم داروگران را به شیوه مأمون بیازمایی.
افشین پذیرفت و کتابچه ای از دیوان های اسروشینه (منسوب به اسروشنه) را طلب کرد و از میان آن حدود بیست نام بیرون آورده و کسانی را نزد داروگران فرستاد تا داروهایی با چنین نام هایی فراهم آورند. عده ای از آنها نسبت به این نام ها اظهار بی اطلاعی کرده و عده ای با گرفتن مبالغی، چیزی را که ادعا داشتند، همان مطلوب است، به آنان دادند. افشین تمامی آنان را احضار کرده و به آن گروه که اظهار بی اطلاعی کرده بودند اجازه ماندن در اردوی خود داد و دیگران را راند و دستور داد که این موضوع را در اردوگاه اعلام کنند.
او در نامه ای که به خلیفه نوشت از وی خواست که عده ای داروساز و پایبند به دین و طبیبانی این چنین را برای او بفرستد. معتصم این فکر و عمل افشین را پسندید و افراد مورد نظر را به سوی او فرستاد. طیفوری پس از سال 226 ق درگذشت.[1]
عمران برمکی
عمران بن موسی بن یحیای برمکی امیر سند و از بازماندگان برمکیان بود. پدرش در سال 221 ق وی را به جانشینی خود منصوب کرد. معتصم حکم ولایت او را تنفیذ کرد و او به ناحیه «قیقان» که متعلق به «زطّی»ها بود رفت و بر آنان پیروز شد و شهری به نام «البیضاء» ساخت. پس از آن، شهر کوهستانی «قندابیل» را فتح کرد. وی به کشورگشایی همت گماشت و شهرهای بسیاری را فتح کرد تا این که فتنه و آشوب میان نزاریان و یمانیان پیش آمد و او به یمانیان گرایش پیدا کرد. عمر بن عبدالعزیز هبّاری او را غافلگیر کرد و کشت.[2]
عنان ناطفیه
وی کنیزی از دورگه های یمامه بود. شخصی از اهالی بغداد، که به نام ناطفی مشهور بود، او را خرید و به همین جهت عنان به ناطفی منسوب شد. وی شاعری زیباروی بود که شعرهای دلنشین می سرود و در ضمن به بدیهه گویی مهارت داشت. وی اولین کنیزی بود که در دوران بنی عباس به شاعری شهرت یافت و در میان همگنان خود از طبقه شاعران، مقامی برتر یافت. شاعران بزرگی در شعر، با وی هماوردی می کردند و او هرگز در مقابله با ایشان کم نمی آورد. عباس بن احنف به او عشق میورزید. عنان با عباس بن احنف، ابونواس و دیگران ماجراهایی داشته است.
وی، پس از مرگ ناطفی به 250000 درهم فروخته شد. برخی نیز گویند هارون الرشید او را خرید و از او صاحب دو پسر شد که در کودکی مردند. گفته اند: وی پس از مرگ هارون الرشید به مصر رفت و در آن جا زندگی را وداع گفت.[3]
عیسی بن صبیح
ابوموسی، ملقب به «مردار» از دانشمندانِ معتزله و از سران آنان بود. وی نزد بشر بن معتمر (پیشوای معتزله) در آن روزگار، کسب علم کرد و زهد را پیشه خود ساخت. از وی به «راهب معتزله» یاد می شد. وی اصرار زیادی به مخلوق بودن قرآن داشت و قائلان به قِدَم قرآن را تکفیر می کرد. وی چنین استناد می کرد که اعتقاد به قِدَم قرآن دو قدیم را ثابت می کند، «الله» و «قرآن».
وی به قدر معتقد بود و کسانی را که اعمال بندگان را به خدا نسبت می دادند تکفیر می کرد. به عقیده او، این انسان است که اعمال و کردار خود را با اراده و قدرت خویش به وجود می آورد.
پیروانِ او را «مرداریه» می نامند. وی در سال 226 ق درگذشت.[4]
فوطی
هشام بن عمر فوطی از پیشوایان معتزله بود. او درباره «قدر» بسیار تعصب داشت و در این مقوله از یاران خود پیشی گرفت و به سبب آرای مخالفی که با ایشان داشت، از آنان جدا شد. از جمله عقاید او، این بود که می گفت: در زمان آشوب و اختلافِ مردم، امامت برقرار نمی شود و استقرار امامت تنها در حال آرامش و اتفاق مردم صورت می گیرد. وی هم چنین عقیده داشت که کشتن و ترور، سرقت و به زور گرفتن اموال مخالفان جایز است، زیرا وی به کفر آنها معتقد بود. پیروان او را «هشامیه» می نامند.[5]
پی نوشت ها
[1] . یک شنبه اول محرم سال 226 = 31 اکتبر سال 840 ; شنبه چهارم، ربیع الاول سال 226 = دهم ژانویه سال 841 .
[2] . الاعلام زرکلی، ج 6، ص 13 ; وفیات الاعیان، ج 4، ص 73 ; الأغانی، ج 8 ، ص 248 ; شذرات الذهب، ج 2، ص 57 ; البدایة والنهایه، ج 10، ص 294 ; مروج الذهب، ج 3، ص 474.
[ 1 ] . قفطی، اخبار العلماء بأخبار الحکماء، ص 128 ـ 129.
[3] . الاعلام زرکلی، ج 5، ص 267 ; ابن منظور، أخبار أبی نؤاس، ص 34 ـ 35 ، 137 و 212 ; الأغانی، ج 11، ص 286 ـ 287 ; نهایة الارب، ج 5، ص 75 ـ 79 ; ابن ساعی، نساء الخلفاء، ص 47 ; النجوم الزاهره، ج 3، ص 247.
[4] . الفرق بین الفرق، ص 164 ـ 166 ; الملل والنحل، ج 1، ص 68 ـ 69 ; التبصیر فی الدین، ص 77.
[5] . الملل والنحل، ج 1، ص 72 ـ 74 ; الفرق بین الفرق، ص 173 ; التبصیر فی الدین، ص 75.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 497