نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 505
در چشم پوشی از بدی دیگران می گوید:
«کجاست آن فردی که چون او را به خشم آرم، پاسخ او حلم و بردباری باشد!
و چون میل به نوشیدنی کنم از اخلاق او می آشامم; و از ادب او سرخوشی و نشاط بیابم.
و هرگاه سخنی گویم، با دل و جان به آن گوش فرا دهد هر چند ممکن است آگاه تر به آن باشد.»
و نیز در گوناگون بودن روزی ها می گوید:
«چه بسیار نادانی، به خواسته دنیوی خویش می رسد و دیگری با همه دانش و علم، در روزگار محروم و نادار باقی می ماند.
اگر رزق و روزی براساس عقل جاری بود; هر آینه حیوانات و چهارپایان به دلیل جهل باید هلاک می شدند.»
در صفات انسان و سروری می سراید:
«بی خرد و نادان در میان قوم خود، آقایی و سروری ندارند; بلکه کسی در میان قوم خود بزرگ است که خود را به بی خبری و غفلت بزند.»
او سخاوت معتصم را چنین می ستاید:
«او همانند دریاست، از هر طرف به سوی او روی; آب فراوانش نیکویی و ارجمندی و ساحلش عطا و بخشندگی است.
دست او به بخشندگی و گشادگی عادت کرده چنان که اگر دست خود را برای گرفتن چیزی به هم آورد، انگشتانش به فرمان او
نخواهند بود.
و اگر چیزی جز جان در کفّ نداشته باشد; آن را می بخشد پس خواهنده ; باید از خدا بترسد. (که از او چنین نخواهد).»
و درباره طبیعت اصیل می گوید:
«و اگر شمشیر فقط با شمشیر صیقل داده نشده، هرگز از صیقلی شدن بهره مند نخواهد شد.»
و در تغییر و تحولِ نعمت گفته:
«گاهی خداوند، بلا را هر چند بزرگ باشد به عنوان نعمت عطا می کند و هم چنان که گروهی را با نعمت و عطا دادن می آزماید.»[1]
احمد بن نصر خزاعی
احمد بن نصر بن مالک بن هیثم خزاعی، از نوادگان مالک ـ از دعوت گران به دولت بنی عباس و از بزرگان این دعوت ـ بود. احمد در خاندان علم و صداقت بزرگ شد. او از کسانی بود که «واثق»، آنان را در مورد خلق قرآن آزمود و به دلیل خودداری از قول به خلق قرآن و نیز درشت گویی با خلیفه و این که خلیفه را با خطاب «ای پسرک» مخاطب قرار داد، به قتل رسید. او به، امر به معروف و نهی از منکر، بسیار اهمیت می داد و بیش از همه به آن عمل می کرد. به همین سبب مردم زیادی از او پیروی کردند و خطری برای دولت بنی عباس محسوب شد.
از این رو احمد، چندی بعد دست گیر و به «سامرا» نزد واثق فرستاده شد. آن جا در باب مخلوق بودن قرآن مورد امتحان قرار گرفت و سپس به قتل رسید. آن گاه، بر دار شد و سرِ او را به بغداد فرستادند و در آن جا به دار آویختند. زمانی که متوکل به خلافت رسید، دستور داد تا جسد او را از دار پایین آورند و همراه با سرش، تحویل بستگانش دهند. مردم از این امر شدیداً خوشحال شده و اهل بغداد در تشییع جنازه او حضور به هم رساندند. این روز، یکی از روزهای برجسته بود.[2]
بویطی
ابویعقوب، یوسف بن یحیای قرشی مصری بویطی، از مردم «بویطِ» مصر بود (بویط از توابع صعید است). او بزرگ ترین صحابیِ امام شافعی و در غیبت وی، جانشین او در تدریس بود که پس از مرگ شافعی در امر تدریس و افتا جانشین او شد. شافعی امر افتا را بدو سپرد و او را سرپرست اصحاب خود می دانست. پیشوایانِ بزرگی از محضر بویطی کسب علم کرده و در شهرها و مناطق، دانش و مذهب شافعی را گسترش دادند.
زمانی که مسئله خلق قرآن مطرح شد، او را با غل و زنجیر بستند و سوار بر استری به بغداد و نزد «واثق» فرستادند. در آن جا از وی خواسته شد تا به «مخلوق بودن قرآن» نظر بدهد، ولی او نپذیرفت. از این رو در بغداد زندانی شد و در زندان درگذشت. از تألیفاتش المختصر فی الفقه است که خلاصه نظریات فقهی شافعی است.[3]
مخارق
ابوالمهنّا، مخارق بن یحیی بن ناووس جزّار، پدرش برده بود و شغل قصابی داشت. مخارق در دوران نوجوانی در کنار پدر و با صدای بلند، گوشت فروشی پدر را به اطلاع همگان می رساند. چون زیبایی آواز وی آشکار شد، مولای او ـ که زنی به نام عاتکه، دختر شهده و از خوانندگان زبردست بود ـ او را در خوانندگی تعلیم داد. چندی بعد، ابراهیم موصلی او را از عاتکه خرید و به فضل بن یحیی تقدیم کرد. فضل نیز او را به هارون الرشید بخشید و سرانجام، هارون او را آزاد کرد.
او صدایِِ دلپذیری داشت و نغمه های اصیل ایرانی را نیز با خوانندگی خود در آمیخت. هارون الرشید از صدای او به طرب می آمد. یک بار نیز او را در کنار خود بر تخت خلافت نشاند و به او هزار درهم داد. پس از هارون، وی به مأمون پیوست و همراه وی به دمشق رفت. آن گاه به عراق بازگشت و در سامرا درگذشت.[4]
[1] . الاعلام زرکلی، ج 2، ص 170 ; وفیات الاعیان، ج 2، ص 11 ; تاریخ بغداد، ج 8 ، ص 248 ; البدایة والنهایه، ج 10، ص 299 ; شذرات الذهب، ج 2، ص 62 ; طبقات الشعراء، ص 283 ; مروج الذهب، ج 3، ص 480 ; الأغانی، ج 16، ص 303 ; دائرة المعارف الاسلامیه، ماده «ابوتمّام» ; بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ج 2، ص 71 ; جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیه، ج 2، ص 77 ; فرّوخ، تاریخ الأدب العربی، ج 2، ص 351.
[2] . الاعلام زرکلی، ج 1، ص 250 ; البدایة والنهایه، ج 10، ص 303 و 316 ; العبر، ج 1، ص 408 ; تاریخ ابن اثیر، ج 7، ص 20 ; تاریخ طبری، ج 9، ص 135 ; تاریخ بغداد، ج 5، ص 173.
[3] . الاعلام زرکلی، ج 9، ص 338 ; وفیات الاعیان، ج 2، ص 346 ; تاریخ بغداد، ج 14، ص 229 ; العبر، ج 1، ص 411 ; طبقات الشافعیه، ج 1، ص 257.
[4] . الاعلام زرکلی، ج 8 ، ص 68 ; الأغانی، ج 18، ص 336 ; العقد الفرید، ج 6، ص 37.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 505