نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 512
می کردند، مورد آزار و اذیت قرار داد. معتصم ولایت ناحیه «قهستان» ایران را در سال 218 ق به وی تفویض کرد و او را به فرماندهی لشکری بزرگ برای جنگ با یاران بابک خرّمدین که به سوی قهستان رفته و در آن جا پناه گرفته بود ـ گسیل داشت. اسحاق در اطراف همدان با آنان درگیر شد و پس از نبردی پیروزمندانه بازگشت.[1]
اسحاق موصلی
ابومحمد، اسحاق بن ابراهیم بن ماهان (یا ـ میمون) بن بهمن موصلی منسوب به قبیله تمیم اصالتاً اهل ارگان (ارجان) بود و به ابنندیم موصلی شهرت داشت. هارون الرشید او را ابوصفوان خواند. وی از مشهورترین ندیمان خلفا بود. هم نشین هارون، مأمون، معتصم و واثق بود. وی در فنّ غنا و آوازه خوانی سرآمد بود و نسبت به دیگر آوازه خوانان شمایلی ساده داشت. او در لغت، موسیقی، تاریخ، علوم دینی و علم کلام عالم و ناقل اشعار و حافظِ اخبار و سرگذشت پیشینیان بود.
صاحب کتاب الأغانی درباره او می گوید: «موسیقی و غنا کوچک ترین علم اسحاق بوده و کم ترین چیزی است که اسحاق به آن شناخته می شد. هر چند بیشتر به غنا شهرت داشت. او اقدام به تصحیح و دسته بندی دستگاه های غنا کرد». مأمون درباره اش می گوید: «اگر این نبود که اسحاق به خوانندگی شهرت یافته بود، منصب قضاوت را به او می دادم و این به جهت آگاهی من از عفت و پاکیزگی و امانت اوست». واثق بالله می گوید: «هرگاه که اسحاق درباره من مدیحه ای می گفت گمان می کردم که بر ملک و ثروتم افزوده شده است.»
در کتاب الأغانی آمده است که اصمعی همراه اسحاق موصلی روزی به دیدار هارون الرشید رفتند. او را گرفته و دلگیر دیدند. اسحاق او را مخاطب قرار داد و چنین سرود:
«به آن که به بخل امرم می کرد، گفتم: سخن کوتاه کن، که بخل چیزی نیست که انسان پیشه خود سازد.
مردم همه را دوستدار بخشندگان می بینم درحالی که دوستی را برای بخیلان تا زمان مرگشان نمی یابم.
آری بخل صاحبش را خوار و فرومایه می کند; به همین خاطر شخصیت خود را حفظ کرده از آن دوری کردم تا نگویند بخیل است.
این را نیز بدان که از بهترین حالات جوان مرد آن است که اگر خیری به او رسید دیگران را نیز بهره مند سازد.
کردارم همانند کسانی است که ثروت مندند و دارا و حال آن که دارایی من همان گونه که می دانی کم و ناچیز است.
چگونه از فقر و حرمان بیم داشته باشم در حالی که امیرالمؤمنین (هارون الرشید) حاضر است و او بلندنظر است و بخشنده.»
هارون الرشید گفت: «ان شاء الله که نباید هیچ بیمی داشته باشی. سپس گفت: خیرت زیاد باد که این اشعار را برایمان سرودی. معنا و فصول آن چه بسیار لذّت بخش است و بخش های آن چه زیباست و زیاده گویی آن نیز بسیار کم است». سپس دستور داد تا مبلغ پنجاه هزار درهم به او بدهند. اسحاق در پاسخ هارون الرشید چنین گفت: به خدا توصیف تو از شعر من، از خود آن شعر زیباتر آمد; پس برای چه جایزه بگیرم. هارون خندید و دستور داد که جایزه را صدهزار درهم قرار دهند. اصمعی می گوید: از آن روز دانستم اسحاق در صید ثروت از من زیرک تر است. اسحاق توانست از رهگذر هنرش ثروت فراوانی بیندوزد.
مثلا روزی برای خالدِ برمکی ترانه ای خواند و خالد صله ای به مقدار یک میلیون درهم به او پرداخت. جعفر و فضل فرزندان خالد نیز هر یک معادل پرداختیِ خالد، به او عطا کردند. این عطایا غیر از آن چیزی بود که امرا و خلفا به وی می دادند. اسحاق موصلی در هشتاد سالگی درگذشت.[2]
ایتاخ
ایتاخ، غلامی ترک بود که در سال 199 ق معتصم خلیفه عباسی او را خرید. شغل او نخست آشپزی بود. وی با نشان دادن لیاقت خود به خلیفه، به فرماندهی نظامی ارتقای رتبه یافت و در کنار خلیفه در جنگ با روم و فتح عموریه حضور فعال داشت. ایتاخ در تمامی جنگ ها از خود رشادت نشان داد و به خوبی از عهده امتحان برآمد.
زمانی که خلافت به واثق رسید، ولایات زیادی را به وی سپرد و او را در سال 230 ق بر حکومت مصر منصوب کرد و او علی بن یحیای ارمنی را نایب خود بر آن جا قرار داد. هنگام درگذشت واثق، ایتاخ و یکی از فرماندهان با یاری دیگر وزیران بر آن شدند که با محمد بن واثق بیعت کنند ; ولی به خاطر خردسالی، عموی او; یعنی جعفر «المتوکل علی الله» را برگزیدند و با او بیعت کردند. ایتاخ بر متوکل برتری می جست و خود را بالاتر از او می دانست. متوکل کسی را واداشت تا او را به سفر حجّ تشویق کند. با موافقت متوکل، ایتاخ در راهِ بازگشت از سفر حج به قتل رسید.[3]
بکر بن نطاح
ابووائل، بکر بن نطاح بن بکر حنفی، شاعری بلیغ و شیواسخن بود که بیشتر طبع مدیحه گویی و غزل سرایی داشت. وی در مدح ابودلف عجلی اشعار زیادی سرود و از این راه مال فراوانی به دست آورد. از جمله مواردی که او ابودلف را ستود، زمانی بود که ابودلف برای تعقیب راهزنان از شهر بیرون رفت. در راه دو تن از آنان را بر مرکبی سوار دید.
[1] . الاعلام زرکلی، ج 1، ص 283 ; تاریخ ابن اثیر، ج 7، ص 17 ; العبر، ج 1، ص 420.
[2] . الاعلام زرکلی، ج 1، ص 283 ; وفیات الاعیان، ج 1، ص 202 و 410 ـ 411 ; الأغانی، ج 5، ص 268 ـ 435 ; البدایة وا لنهایة، ج 10، ص 215 ; العبر، ج 1، ص 430 ; طبقات الشعراء، ص 360 ; تاریخ بغداد، ج 6، ص 175 ; معجم الادباء، ج 2، ص 197 ; الفهرست، ص 201 ; بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ج 1، ص 64 ; دائرة المعارف الاسلامیه، ماده «اسحاق الموصلی».
[3] . تاریخ ابن اثیر، ج 7، ص 43، 46 ; البدایة والنهایه، ج 10، ص 312 ; العبر، ج 1، ص 416 ; تاریخ طبری، ج 9 ، ص 166ـ 168 ; ابن خلدون، ج 3، ص 580.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 1 صفحه : 512