responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 1  صفحه : 513

آنان را تعقیب کرد و چون به آن دو نزدیک شد، با یک ضربه نیزه هر دو را از پای درآورد. مردم این مطلب را نقل می کردند که او با یک نیزه، دو سوار را کشته است. از این رو، بکر بن نطاح، در این باره چنین سرود:

«مردم می گویند که ابودلف، دو سوار کار را با یک ضربه نیزه در نبرد از پای درمی آورد و این را ناچیز می داند.

تعجب نکنید که اگر نیزه او یک میل طول می داشت، بی شک یک ستون یک میلی از سواران را به هم می دوخت.»

ابودلف دستور داد بابت این مدح ده هزار درهم به او بدهند.

نطاح عاشق کنیزکی به نام «رامثنه» شد و غزلی لطیف درباره او سرود که خوانندگان تا مدت ها آن را به آواز می خواندند. از جمله بیت های او در این غزل این است که می گوید:

«آن چه دیدگانم از ]جفای[ تو دیده است نادیده می انگارم و آن چه ] از اظهار محبت و عشق[ تو نشنیده ام به خود می قبولانم.

در سرزمینی که تو در آن هستی، ساکن نخواهم شد; تا نگویند صبوری کرده و بی تابی نمی کند.

رنج من پایان نمی یابد و تو را نیز رحمت و شفقتی بر من نیست; نه توانِ دست کشیدن از تو دارم و نه امید وصالت را.

از عشق تو چه بلاها که بر جان من نیفتاد; باز انتظار و توقع بلاهای بیش از این از تو دارم.

پس در عشقت بیش از این حد از من مطلب; که شایسته است کم ترین آن کفایت کند و تو را متقاعد به محبتم سازد.»[1]

خصیب

خصیب بن عبدالحمید بن ضحاک جرجانی، خراجدار حکومت مصر از جانب هارون الرشید بود. وی در نامه ای که به ابونواس نوشت، از او خواست تا به دیدنش برود. ابونواس نزد او رفت و او را با قصاید و اشعاری شیوا مدح گفت; که از جمله آنها این ابیات است:

«تو خصیب[2] نام داری و این نیز سرزمین پرخیر مصر است، پس جود و کرم نمایید که هر دو دریایید.

مرا از آرزوهای درازم جدا نکنید; که اگر چنین کنید، شما را عذری نیست.

سزاوار است که چون میان شما آیم; هرگز مرا گزند و آسیبی نرسد.»

این بود که خصیب هدایای بسیاری به ابونواس بخشید. بلاذری، صاحب کتاب فتوح البلدان، کاتب او بود. ابنخلکان سبب واگذاردن خراج مصر را به او توسط هارون چنین ذکر می کند که : روزی هارون به قرائتِ قرآن مشغول بود، تا به این آیه رسید که خداوند به نقل از فرعون چنین می فرماید: (ألیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی)[3]; آیا ملک و سلطنت مصر از من نیست در حالی که این رودها از زیر سریر سلطنت من جاری است.

هارون گفت: خدا او را لعنت کند چه بی شرم است که تنها به داشتن ملک مصر ادعای خدایی کرده است. به خدا سوگند که پست ترین خادمان خویش را بر آن سامان ولایت خواهم داد. از این رو خصیب را که نظافت چی او بود بر ولایت مصر گمارد.[4]

دیک الجن

عبدالسلام بن رغبان بن حبیب کلبی، به جهت داشتن چشمانی سبز به «دیک الجن» یعنی خروس أجنه ملقب شد. وی شاعر نیکوسرای عصر عباسیان بود و در سبک شعری از ابوتمّام و شعرای شام پیروی می کرد. وی شیعه ای متعهد و پایبند بود و عمده مراثی او در حق خاندان پیامبر است. او شیفته دختری مسیحی از اهل حمص به نام «وردا» شد و آن چنان در عشق وی پیش رفت که نزار گشته و روحش مسخر او شد. هنگامی که عشق او نسبت به «وردا» برملا شد، از وی خواست به دین اسلام در آید تا او را به ازدواج خود درآورد. «وردا» با آگاهی از عشق و علاقه دیک الجن نسبت به خود، پیشنهاد او را پذیرفت و پس از اسلام آوردن، همسر او شد. او درباره «وردا» چنین سروده است:

«به خورشید و ماه همه کاخ ها و به گل های میخک و شادابی شکوفه هایش بنگر.

هرگز چشم تو، زیباییِ سیاهی و سفیدی را; مانند صورت او در کنار طره مویش ندیده است.

گونه هایی گلگون دارد و هر که نام او نداند; از گلاب دهانش پی به نام او (ورد = گل) می برد.

آن گاه که خرامید با دیدن سرینش به طرب آمدم، خندیدم; و چون میان باریکش دیدم (از سر اشتیاق) گریستم.

پیمانه ای از شراب گلگون را با دست خود و پیمانه ای را نیز از لبانش به تو می نوشاند.»

حسودانِ «وردا» به توطئه پرداخته، به دیک الجن گفتند: هنگام غیبت تو، او در حق تو خیانت می کند. از این رو، دیک الجن او را کشت و زمانی که پی به حقیقت برد، از کرده خود پشیمان شد و مدت یک ماه می گریست و از خوردن ـ به جز اندازه ای که توان خود را حفظ کند ـ دست کشید. او در اظهار پشیمانی از عمل خود و کشتن وردا، چنین می سراید:

«ای زیبارویی که مرگ بر او سایه افکند; و میوه هلاکت و نابودی به دست او، برای او چید.

من زمین را از خون او سیراب کردم; در حالی که پیوسته لبان من از لبان او سیراب می شد.



[1] . الأغانی، ج 19، ص 106 ; تاریخ بغداد، ج 7، ص 90.


[2] . مرد پرخیر و برکت را گویند و شاعر او را به زمین حاصل خیز تشبیه کرده است. (م)


[3] . زخرف (43) آیه 51.


[4] . الکتّاب والوزراء، ص 255 ; وفیات الاعیان، ج 1، ص 188.

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 1  صفحه : 513
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست