نام کتاب : BOK36845 نویسنده : 0 جلد : 1 صفحه : 133
الْعَالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ سُلِبَ نُورَ الْإِيمَانِ»[1] هر وقت در مردم بدعت پيش آمد بر عالم است كه علمش را ظاهر كند و اگر چنين نكرد، حقيقت ايمان از او برطرف مىشود. زياد حيا نمىكنى؟ تو نمىدانى امام رضا(ع) امام است. خجالت نمىكشى؟ تو مىگوئى من ايمانم را به خاطر پول شما بفروشم؟
چرا بعضى به خاطر پول، دين و ايمانشان را مىفروشند؟ در امتحانات بايد مواظب باشيم. برادران عزيز من، امانت ها را مواظب باشيد، به امانت الهى خيانت نشود. {/(إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْاماناتِ إِلى أَهْلِها)[2]/} اگر امانت دار شديد، مقامتان بالا مىرود.
روزى سه شخصيت عالى مقام از بزرگان و چهرهاى درخشنده فقه و از علماى برجسته فقها شيخ بهايى، آقا سيد محمّد باقر ميرداماد و مرحوم ميرفندرسكى( رحمه الله) در يك جا با هم قرار گرفتند. سه بزرگوار نشسته بودند. در آن منطقه باغ وحشى بود و شير درنده اى، حالت وحشى پيدا كرده و زنجيرش را پاره مىكند. از قفس بيرون مىآيد و به طرف همين ساختمانى كه اين سه بزرگوار تشريف داشتند، حمله مىكند و به طرف اتاق اين بزرگواران مىآيد. تا اين حيوان درنده وارد اتاق اين سه بزرگوار شد، شيخ بهايى(رحمه الله) رنگشان عوض مىشود ولى خودشان را نگه مىدارند. مرحوم ميرداماد(رحمه الله) بلافاصله به سجده افتادند امّا مرحوم ميرفندرسكى(رحمه الله) تكان نخوردند. همينطور نشسته بودند. نه رنگشان تغيير كرد و نه حركتى كردند. بعد از اينكه شير را گرفتند و بيرون بردند، از اين سه شخصيت بزرگ پرسيدند كه چرا وضع شما اينطور شد؟
به شيخ بهايى گفتند: يا شيخ، شما چرا خودتان را باختيد و رنگتان پريد؟ فرمود: من به علمى كه بلد بودم خبر داشتم كه حيوانات درنده اگر گرسنه باشند مزاحم