مىكنند ولى عربها، كمتر به اين مسائل توجّه دارند. عرب هم محبّتش عجيب و فوق العاده است و هم خشمش يعنى اگر عربها عصبانى شوند جدّاً كنترل شان سخت است. برخوردشان بسيار شديد و تند است.
نقل مىكنند: مرحوم سيد محمّد كاظم يزدى طرف استبدادى و مرحوم آخوند طرف مشروطه بود. خود آقايان بسيار خوب بودند. دو شخصيت بسيار صميمى بودند ولى طرفدارها با هم جنگ و جدال داشتند. مرحوم سيد جواد رفيعى مىگفت: ايشان را با مراقبت و حفاظت براى نماز مىآوردند و باز مىگرداندند. مرحوم آخوند زودتر از مرحوم سيد فوت كرد. جمعيت عراق و نجف براى تشييع جنازه حركت كردند. سيد جواد گفت: من هم به تشييع جنازه مرحوم آخوند رفتم. جنازه مرحوم آخوند كه راه افتاد و آقايان هم پشت سر جنازه مرحوم آخوند حركت كردند يك دفعه ديديم از گوشه اى، مرحوم آيت الله سيد محمّد كاظم يزدى وارد تشييع جنازه شد. در مسير راه بوديم تا به صحن علوى مولا اميرالمؤمنين(ع) برويم.
سيد جواد گفت: من مقدارى با آيت الله سيد محمّد كاظم فاصله داشتم و مىديدم هر كس كه از كوچه داخل جمعيت مىآمد، در گوش آيت الله سيد محمّد كاظم چيزى مىگفت و مىرفت. من خيلى دلواپس شدم كه مبادا خداى ناخواسته به مرج تقليد جسارتى كنند و يا بلايى سر ايشان بياورند و چون انگليسى ها به عراق آمده بودند بيشتر به اين جريان دامن مىزدند. خودم را از عقب جمعيت به مرحوم سيد رساندم و كنار ايشان ايستادم.
سلام كردم و آقا جواب سلام مرا داد. گفتم: حضرت آيت الله ببخشيد، اين آقايانى كه از داخل كوچه مىآمدند و نجوايى در گوش شما مىكردند چه مىگفتند؟ آقا فرمود: چيزى نبود. خيلى اصرار كردم آقا قبول نمىكرد كه بگويد.